میانهروی در شئون زندگی و انتخاب راه و روشی میان افراط و تفریط، جوهر اسلام و پایه و اساس دعوت قرآن است، افراط با همهی شئون و نشانهها و علایم آن و تفریط با تمام لوازم و پیامدهای آن، هر دو از دیدگاه این دین حنیف مذموم و مردود بوده و در تمامی زوایای دینی و دنیایی جای پایی ندارند و در آیات و احادیث نبوی به کرّات و با صراحت این دو روش برای مسلمین مضر و خطر آفرین قلمداد شدهاند، که در اینجا به پارهای از آنها اشاره میکنیم: خداوند متعال میفرماید:
وَلا تَجْعَلْ یدَکَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِکَ وَلا تَبْسُطْهَا کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً [1]
وَکَذَلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطاً...[2]
ولی در میان مسلمین کسانی هستند که گویی ایمان به این قاعده نداشته و به حکم آن گردن ننهاده و خود را ملزم و مقید به رعایت آن نمیدانند، بویژه در رابطه با معامله و معاشرت با زنان و طرز برخورد با آنان در کانون خانوادهی خودشان.
ولی باید بدانیم مرد دارای مردانگی کسی است که بدون دغدغه و با ثبات قلب و رادمردی و عزت نفس با زندگی در آمیزد، هرگاه به کاشانهی کوچک خودش و بهشت و مأوای خصوصی و امن خود برگشت نمونهی شادی و بشاشی و سرور و اخلاق پسندیده و شیرین باشد و به همین خاطر است که عمرt میفرماید: «ینبغی للرجل ان یکون بین اهله مثل الصبی، فأذا إلتمسوا ما عنده وجد رجلان» لازم است مرد در میانان زن و فرزندان خود به مانند کودکی با ایشان بازی و ملاعبت کند، و هر وقت از وی چیزی خواستند، خواستهی آنان را اجابت نماید.
و از این بگذریم، اگر مرد در خارج از خانه با شرایط دشوار مواجه شده و ناچار به در پیش گرفتن خشم و هجوم و برخورد خشن باشد، و مسابقهی زندگی، یا امر ریاست، یا فعالیتهای دعوتی، و یا محکم کاری در شغل و حرفه او را بر این مسائل وادارد لازم است به محض رسیدن به جلو در خانهاش همهی اینها را کنار گذارد، و با آغوش باز، و نفسی مطمئن و آرایشی نو داخل خانه گردد، چهرهی خندان و چشمان پر مهر از خود نشان دهد، چون همسر و فرزندانش چشم به انتظار او بوده و بدون حضور او جمع خود راتنها و بدون مونس احساس میکنند و چه بسا دوری او از خانه مایهی وحشت ایشان شود، لذا مردانگی نیست انسان خودش این کانون پر مهر و صفا و آن جمع چشم به انتظار سرپرست خانواده را از هم پاشیده و زندگی شیرین خود و خانودهاش را به کام همه تلخ نماید.
این رسول خدا(ص) است که قائد مسلمین و خاتم نبیین و امام مرشیدن و برترین خلایق خداست، از یک سو در راه خدا به جهاد سرگرم است، و با دشمنان و کافران روبرو شده و از آنان تلخیها میچشد، و از سوی دیگر بار سنگین دعوت و تحمل سختیهای مسلمین و مشاکل زندگی را به دوش میکشد، و از تن و جان و روان خودش مایه میگذارد و پرتوهای شکوه و کمال از وجودش پیرامون را روشنایی میبخشد، وقتی به منزل مبارک خود باز میگردد لباس تلاش و کوشش و جنگ و جهاد را از تن مبارک بیرون آورده و لباس سوز و مهر و صفا و وفا و گشادهرویی به تن میکند، تبدیل به نمونهای بلند در برخورد شیرین و مالامال از عطوفت، میگردد، تبدیل به گرامیترین بندگان خدا در منزلش، خندانترین انسانها در معامله با همسرانش و شیرین گفتارترین و با منطقترین سالاران خانوادهها میگردد، با حدیث شیرین خود جانها را تسخیر و دلها را آکنده از عشق و صفا میفرماید. عادت آن پیشوای بینظیر این بود: در داخل خانهاش مقام و منزلت نبوت و جلال و شکوه رسالت را موقتاً به گوشهای از خاطر میسپرد، هیبت منحصر به فرد خود را که در میان یارانش داشت در کناری مینهاد و به همسرانش در کار خانهداری کمک میکرد، لباس و کفش پاره را با دستان مبارک خود پینه میدوخت، و ظرف چرمی آب را درست میکرد و گوسفند را میدوشید، و آب آشامیدن خانه را نیز تامین میکرد!
و تا جایی که در توان داشت شادمانی و سرور را به چهره خانوادهاش میبخشید. برای مثال: دو نوهی خود حسن و حسین را بر پشت خود سوار میکرد تا آنان شاد و خوشنود شوند، دختران انصار را فرا میخواند تا با عایشه بازی کنند و عروسکهای بازی را نزد عایشه مشاهده میکرد و ابراز مخالفت نمیکرد، بلکه با این سرگرمیهای او به خنده میآمد، و در جستجوی تهیهی وسایلی بر میآمد که بدانها علاقه داشت و به عایشه اهتمام میورزید.
هرگاه عایشه در ظرفی آب مینوشید سعی میکرد لبهای خود را روی نقطهای بگذارد که لبهای عایشه آن راگرفته است، هرگاه عایشه در ظرفی غذا میخورد سعی میکرد او هم، در همان ظروف و در همان نقطهای که غذا برداشته است غذا بخورد، و زیاد به آغوش او تکیه میداد و بسیار اتفاق میافتاد با این حالت قرآن را تلاوت میکرد. این همه به خاطر احترام به عایشه و بزرگ شمردن او بود، البته هیچ جای شگفتی ندارد زیرا او رسولی است کریم و خداوند متعال او را به اوصاف رئوف و رحیم ستوده است!
ببین اخلاق بلند و صفات سامیهی آن حضرت را که همیشه میخواست قلب همسرش را شاد کند، و او را از حرکاتی که با دین در تعارض نبودند باز نمیداشت، گاهی گروهی از اهل حبشه با نشان دادن حرکات ورزشی به شمشیر بازی میپرداختند، به عایشه اجازه میداد آن بازی را تماشا کند، بعد از مدتی میفرمود: عایشه بس است؟ در جواب میگفت عجله مکن و برای بار دوم این سؤال و جواب تکرار میشود و در بار سوم در جواب حضرت میگوید: بله بس است. و آنگاه به حانهاش بر میگردد.
روزی آن حضرت با عایشه به مسابقهی دو، میپردازد. عایشه که هنوز تازه عروس است و چندان چاق نیست مسابقه را به نفع خود تمام میکند و برنده میشود.
بعد از چند سالی این مسابقه میان رسول خدا و عایشه تکرار میگردد این بار رسول خدا از عایشه که چاق شده است پیشی میگیرد و میفرماید: این پیروزی در مقابل آن پیروزی!
و رسول خدا(ص) تنها با عایشه بازی و شوخی نمیکرد بلکه با دیگر همسران نیز شوخی میکرد و سعی او بر این بود این روح شوخ طبعی را به باقی افراد خانوادهاش گسترش دهد، روزی عایشه نوعی از حلوا به نام (حریره) را برای پیامبر درست کرد، رسول خدا(ص) آمد و بدنبال او همسر دیگرش بنام سودهی بنت زمعه نیز آمد عایشه به سوده تعارف به خوردن کرد. سوده گفت: حلوا را دوست ندارم، عایشه گفت: به خدا سوگند یا میخوری یا آن را به صورتت میمالم! سوده گفت: اصلاً آن را نمیچشم، آنگاه عایشه مقداری حلوا را از کاسه برداشت و با شوخی آن را به صورت سوده بمالید. و رسول خدا(ص) که در میان آن دو نشسته بود جلوِ سوده را خالی کرد و سوده نیز مقداری از حلوا را برداشت و به صورت عایشه مالید و رسول خدا(ص) به خاطر وجود این صفا و محبت شروع به خندیدن کرد.
کَرَم و اخلاق زیبای پیامبر در مواقعی نمایان میگشت که در چنین حالاتی از دیگران تنها انتظار خشم و کینه میرفت ... . روزی میان او با یکی از همسرانش نزاعی کوچک بپا شد و همسرش از روی خشم گفت: تو گمان میکنی که پیامبری! رسول خدا در جواب جز اینکه خندهاش گرفت چیزی دیگر نگفت و با این خندهاش آبی را بر آتش خشم ریخت و آن را تبدیل به خاکستر نمود!
نزاعی میان او و عایشه پیدا شد هر دو نزاع را برای فیصله به نزد ابوبکر بردند، رسول خدا(ص) فرمود: عایشه تو سخن میگویی یا من سخن بگویم؟ عایشه گفت: نه، شما صحبت کن ولی حق بگو. ابوبکرt با شنیدن این سخن عایشه یک سیلی به صورت او زد و صورتش خونآلود گشت و گفت ای دشمن نفس خودت، مگر رسول خدا به جز حق سخن میگوید؟ رسول خدا(ص) برای عایشه ناراحت شد و به ابوبکر اجازه نداد بیشتر عایشه را بزند و فرمود: ما شما را برای این نخوانده بودیم. و بعد از مدتی صفا و محبت به میان این دو همسر مبارک بازگشت و اثری از کدورت باقی نماند. بله، اخلاق بلند آن حضرت هیچ جای تعجب نیست زیرا خودش میفرماید: «خیرکم خیرکم لأهله، و انا خیرکم لأهلی» : «بهترین شما کسی است که با خانودهاش اخلاق نیکوتری داشته باشد. و من از همهی شما با خانوادهام بهترم»
و باز میفرماید: «حبب الی من دنیاکم النساء و الطیب، و جعلت قرة عینی فی الصلاة»: از دنیای شما زنان و بوی خوش را بسایر دوست دارم، و روشنای چشم من در نماز است.
و بسیار این دعا را میگفت: «اللهم کما أحسنت خلْقی، أحسِنْ خُلُقی»: خداوندا چناچه وجودم را زیبا آفریدهای اخلاقم را نیز زیبا بفرما.
خوشا به حال آنکس که در تمام جوانب زندگیش به آن پیشوای یگانهاش تأسی کند تا در رکاب صدیقین و زمرهی صالحین قرار گیرد. خداوندا ما را به این راه سراپا سعادت هدایت بفرما.
ارجاعات:
[1]- قرآن کریم، سورهی اسراء، آیهی 29.
[2]- قرآن کریم، سورهی بقره، آیهی 143.
نظرات
بدون شک حیات زناشویی پیامبر(ص) الگوی مناسبی جهت تعامل با همسران در چارچوب خانواده خواهد بود. مزید توفیق را برای نویسندهی فاضل از ایزد منان خواهانیم.